نتایج جستجو برای عبارت :

خجالت نمی‌کشی قاب گوشی‌ت عکس شرلوک داره؟

از چپو کردنِ این خانه خجالت نکشیداز منِ ساکن ویرانه خجالت نکشید
مملکت را بفروشید به روسیه و چیناصلا از مردمِ بی خانه خجالت نکشید
مرد و زن را به فروشِ بدن انداخته ایداز فروشِ تنِ ریحانه خجالت نکشید
خرج نوسازیِ لبنان و یمن را بدهیداز مریوان و بم و بانه خجالت نکشید
خاکمان را اگر از بابِ وِتو کردن هاباج دادید به بیگانه،خجالت نکشید
صد برابر شده اجناس،کما فی السابقموقع دادن یارانه خجالت نکشید
نامِ ما را بگذارید نفوذی،خس و خاکمثل آن مردک دیوانه
چقدر خجالت آوره
بعد از مدتها دوری و بی خبری
حالا تختِ بیمارستان
بشه مکانِ دید و بازدیدِِ خواهر وبرادری....
چقدر آدم دوست داره
دور بشه انقدر که
همینجور آشناها
حتی اسمتم فراموش کنن...
"بابی انت و امی که خجالت دارد
ای همه ایل و تبارم به فدایِ تو حسین"
#دلم_ غربت_ خواست...
#صله ی_ رَحِم _کیلویی چند؟!
ساعت ۴ صبح خجالت کشیدم از چیزی که دیدم خجالت کشیدم ،سرخ شدم ،استرس گرفتم ،نکنه خونده باشه اگه خونده باشه چقدر بخاطرش خندیده باشه....
ساعت ۴ صبح یه بار پاکش کردم ،دوباره و سه باره خوندمش ،چند کلمه اشو پاک کردم ،یه خط بهش اضافه کردم ، دوباره  گذاشتمش ....
ساعت ۴ صبح من فقط خجالت کشیدم ،ته دلم دلشوره عجیبی داشتم ،استرس داشتم...
امروز ساعت ۱۲ ظهر بازم خجالت کشیدم با یاد آوری گذشته ام اشتباهاتی که داشتم ،اتفاقاتی که برام افتاد ،و نتیجه همه ی این خجالت
هر بارررررررر که بابک میگه
تو هم که کلا یه دونه دوست داشتی توی کانادا
اون هم هر بار باهات یه دعوا راه انداخت قبل دیدنت و هیچوقت توی اون دو سال و نیم ندیدیش
و زیر همه قولهاش هم زد
هررررر بار که این رو میگه
من از خجالت آب میشم
و میخوام زمین دهن باز کنه و برم توش
کاش هیچوقت همچین دوستی نداشتم که بدقول و دروغگو باشه و من بابتش اینقدر خجالت بکشم.
توی تاکسی بودم، نفر کناریم عطسه کرد؛ نفر جلویی سریع گفت آقا من همین کنار پیاده میشم، راننده هم دماغشو گرفت و شیشه رو داد پایین، خود طرف هم از خجالت سرخ شد طفک.عملا ازنظر فرهنگی به نقطه‌ای رسیدیم که خجالت عطسه کردن از خجالت گـوزیدن۱ بیشتر شده!
#کرونا
۱- عذرخواهی می‌کنم برای استفاده از این کلمه، ولی طنز ماجرا کم می‌شد اگر می‌نوشتم: باد معده!
درمان خجالت و کشف چگونگی راه‌های از بین بردن خجالتکمک شایانی به ما می‌کند تا بتوانیم بر احساسات خود غلبه کنیم و در موقعیت‌ها خجالت زده  نشویم. خجالت کشیدن یکی ازهیجانات خودآگاه انسان است. این هیجان معمولا به این دلیل ایجاد می شود که فرد احساس می‌کند نتوانسته است آن گونه که انتظارداشته در یک جمع ظاهر شود یا آن گونه که شایسته بوده رفتار کند. البته علاوه بر انتظارات فرد از خود، شرایط فرهنگی و انتظارات اجتماعی نیز در میزان احساس خجالت افراد
باز هم ویکند رسید و باز هم من باید بحث کنم که نمیخوام خونه ادمای جدید برم!
من اضطراب میگیرم
رنگم میپره
لپام قرمز میشه
به شدت خجالت میکشم
پشت ملت قایم میشم
بفهم من نمیتونم ادمای جدید ببینم
نمیتونم :(
حتی فکر کردن بهش بهم تپش قلب میده.
این راه و روش ارتباط با یه ادم خجالتی نیست
هر باری که من اینقدر قلبم شدیدتر میزنه عمرم داره کمتر میشه.
بابا بفهم.
اگر خجالت می کشید:
۱-نه بگویید به بعضی دوستاتون، بالخصوص ناباب ها
۲-قیمت بعضی چیزها رو از مغازه ها بگیرید
۳-از استاد وسط کلاس سوال بپرسید
۴-از حقوقتون دفاع کنید
و...
و از هر چیزی که خجالت می کشید با خواندن متون درون فایل پی دی اف
شهامت درون کانال تلگرام وبلاگم
به آدرس «tighnameh@» مراجعه فرمایید.
تلویزیون یه سریال داره میده همینجوری که دارم کار میکنم صداش از اون اتاق
داره میاد (اگه دستم بند نبود قطعاً قطعش میکردم!). یه خط در میون دیالوگ رد و بدل میکنن چرت و پرت میگن از خجالت
هم درمیان! یجورایی انگار تیکه میندازن به هم یا جملات لایک خور میگن!! این
چه وضع دیالوگ نوشتنه؟! چی میزنن اینا مینویسن؟! هه! :) بابا هجو هم دیگه حدی داره! اولین باره از تبلیغات استقبال کردم! آخیش سرم رفت! :/
واحد بالاییمون یک بچه زیر 5-6 سال داره
که میدونیم خودش نمیتونه بفهمه که انقد سروصدا نکنه..
مامان بابا که داره..:|
چرا نمیفهمن که خیر سرشون طبقه اول سکونت نمیکنن؟!!
 
از این به بعد بچه خوبی میشم
از این به بعد هرکاری که خجالت میکشیدم که نکنمشونم رو هم میکنم.
همم کامنتای اینجا رو باز میکنم..
همم میرم آدرس اینجا رو دوباره میزارم!
 
ولی نمیتونم بااون ارتباط برقرار کنم و کلا تو این راه قدم بردارم..من به اندازه کافی رفتم جلو جدا:|
 
 
خجالت زنان از رابطه جنسی به چه علت است؟ آیا راهی برای بر طرف کردن خجالت زنان از نزدیکی در ارتباط با همسرشان وجود دارد؟ بعضی زنان از داشتن رابطه جنسی با همسر خود خجالت می‌کشند. حتی برخی ترجیح می‌دهند در تاریکی رابطه داشته باشند. شرم و خجالت زنان در رابطه جنسی می‌تواند گذرا یا دائمی‌باشد. این شرم باعث می‌شود زوجین از رابطه جنسی خود لذت کامل نبرند. در واقع این زنان نمی‌توانند خواسته‌ها ونیازهای خود را بیان کنند و انگار چیزی مانع آن‌ها می‌
سلام
من یک جوان 29 ساله هستم که مشکلی دارم برای ازدواج و ترس بزرگی دارم. جوون ها اول یک توصیه به شما میکنم، وقتی جوون تر هستید ازدواج بکنید، دخترها وقتی جوون تر هستید پیشنهاد ازدواج پسرها رو قبول بکنید.
من وقتی 20 سالم بود کلم پر از مو بود، ولی الان بالاش کچل شده، من مشکلم اینه که خجالت میکشم برم خواستگاری، خجالت میکشم سر سفره عقد بشینم، خجالت میکشم توی روز عروسیم با عروس باشم، میترسم دیگران بگن اونو نگاه کن کله کچل!، اصلا توی خواستگاری هم خجال
یا خدا واقعا خجالتی ام!
 
دو تا از استادا امروز بهم گفتن!
 
واسه همینه وسط ندارم.
در حالت عادی در حال خجالتم،
 
و یه وقتایی وقتی مجبورم، توی دفاعی جایی، باید خجالت رو بردارم و اصلا بلد نیستم در اون وسط حرکت کنم.
 
برای همینم هست که نوشتن رو دوست دارم.
 
توی نوشتن بدون اینکه شماها رو ببینم میتونم حرفای دلم رو بزنم.
:)))
یا فحش بدم :)
 
 
بسم الله مهربون :)
 
رفته بودیم بیمارستان، میخواستیم چندتا شرح حال بگیریم و تمرین کنیم برای امتحان سمیولوژی عملی.
مریض من یه خانوم 75 ساله ای بود که از روستاهای اطراف هم اومده بودن. بعدِ شرح حال گیری همسرش هم همراهم اومد، یه پیرمرد گوگولی طور و بامزه :)) اولش فکر کردم خودش کار داره و داره میره ولی صدام زد. یه ذره مِن و مِن کرد، انگار خجالت میکشید. پرسید خانم دکتر واگیر داره؟ بهش گفتم یه کمی مواظب باشین. گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی احتیاط کنین. یهویی پ
من:یکی از اینترنای سال پایینی دیشب کشیک بود و برداشته بود بچه ی شیرخوارش رو همراهش آورده بود پاویون،تا صبح ونگ زد نذاشت بخوابیم!میکول:خاک تو کلّه ات گلی!!!
من:خاک تو کلّه ی پوک خودت،چرا فحش میدی?
میکول:من جای تو بودم میرفتم زیر خاک از خجالت که سال پایینیم بچه داره و من دوست پسر هم ندارم!!!
من:******:|
چه خبرتونه؟ چههههه خبررررررتونه؟ ارزونی ندارین که دارین!
رفاه ندارین که دارین!
رایانه نه ببخشید یارانه ندارین که دارین!
طرح خانه دار شدن اقشار کم درآمد ندارین که دارین!
سیب زمینی و پیاز ارزون ندارین که دارین!
میدان نفتی بزرگ مکشوفه ندارین که دارین!
مبارزه با اختلاس و فساد مالی و اخلاقی ندارین که دارین!
نت پر سرعت و بدون قطعی ندارین که دارین!
مسئولین دلسوز ندارین که دارین!
ارزش پول ملی ندارین که دارین!
آب و برق و گاز و نفت مجانی ندارین که دارین
مهدی زنگ زده بعد سال ها به من زنگ زده
میگه ساقدوشش بشم !این ینی صلح!!!
نمیدونم قبول کنم یا نه؟؟!!
از یه طرف چرا باید همچین چیزی از من بخواد !؟
چرا میخواد تو بهترین شب زندگیش من کنارش باشم تو آتلیه وباغو....
میدونی مهدی خیلی خیلی از خانواده من خجالت میکشه 
خب با اینکه بابای اون هم کارخونه داره!!
راستی
خخخخخخ
در انتخاب کسایی که ازشون خوشتون میاد خیلی دقت کنین
چون چند سال بعد ممکنه خجالت بکشین که عکس این کسخلا رو نشون کسی بدین و بگین من این کسخلو دوست داشتم.
من الان اون احساس خجالت رو نسبت به گرگ زاده پول شو دارم :) دوست پسرم گاهی کرم میریزه عکسشو میفرسته میگه تو برای این کسخل ارزش قائل بودی :)
آبروی خودتونو نبرین :)
بیشتر از یک ساعت نمیتونم پشت میز بشینم و درس بخونم:)) اینقدر رفتم و اومدم و دیگ خجالت میکشم و درکل دیگ حالم از درس خوندن داره بهم میخوره:)) نسبت ب اسکال هم فوبیا پیدا کردم:)) اصن دستم میخوره ب جزوه اش میخام جیغ بزنم:))
در کل امیدوارم ک "اولین امتحانِ" خوبی دربیاد!
صبح بعد بحث کوتاهم با بابا با توپ پر رفتم پیش مشاورم و داستان رو تعریف کردم و هر آن منتظر بودم حق رو بهم بده و بگه: "آخی...چقدر تو طفلکی هستی. چقدر مورد ظلم واقع می‌شی". ولی زهی خیال باطل! بعد از یک کم صحبت آخرش حرفای منو با لحن من تکرار کرد و چقدر خجالت کشیدم.مثل یه بچه 5 ساله که عروسکشو ازش گرفتن و داره گریه می‌کنه.
سلام خدمت خانواده برتری ها 
دخترم و ۱۹ ساله، سوالی دارم که واقعا فکرم رو چند روزه درگیر کرده، شاید خیلی این سوال پرسیده شده اما من واقعا جواب درستی پیدا نکردم اینکه از کجا بفهمم یه پسر به من علاقه داره یا حداقل یه حسی نسبت به ما درونش داره به وجود میاد؟، تو این چند روز اتفاقاتی واسه م افتاده که نمیتونم تشخیص بدم که این چه حسیه که اون طرف مقابل داره؟ 
بیشتر میخوام نشانه های شکل گیری عشق رو تو پسران بفهمم، و اینکه چیکار کنم ایشون بهم علاقه پید
 
هورمونی که باعث خجالت کشیدن شما می شود
هورمون هایی وجود دارند که خجالت کشیدن و اضطراب اجتماعی را افزایش می دهند، هورمون هایی که بیش از حد بدن ترشح می شود و باعث این امر می شود.آنچه باید در مورد هورمون خجالت کشیدن و اضطراب اجتماعی بدانید
آیا می دانستید که هورمون ها و اضطراب به روش های خاصی مرتبط هستند, به طوری که هورمون های شما ممکن است ارتباطی با میزان اضطراب شما داشته باشند؟ هنگامی که سطح هورمونی بسیار بالا یا پایین باشد, می تواند بر انت
همه کار فلک خوب است و تام است،
فقط عیبی میان خاص و عام است.
خجالت م یکشیم از کار مؤمن،
خجالت دادن مؤمن حرام است.
چه نازی گه به نام پاک اسلام،
مسلمانی اگر ما را به نام است.
زوال آدمی هست احتمالی،
کمال آدمی گر در کلام است.
اسیر شرم خود گردد همیشه،
اگر شاهی به نفس خود غلام است.
نظام نظم این رزم است امروز،
در این جا ب ینظامیها نظام است.
ادا شد، حاجیا، حرف دل تو،
ولیکن دردهایت ناتمام است
 
یکی از دلایلی که قسمت نظردهی بسته‌ست این می‌تونه باشه که من دارم با اسم و رسم خودم اینجا می‌نویسم. و امکان اینکه کسانی که من رو از نزدیک می‌شناسن یا حتا فامیل دور یا نزدیک هستن هم اینجا رو بخونن زیاده. و احتمال اینکه تو ذهنشون یسری فعل و انفعالاتی صورت بگیره که بخوان با یک اسم الکی یه نظر چالش برانگیز برام بذارن هم وجود داره. از طرف دیگه، من وبلاگ رو سوای باقی جاها می‌دونم، در حقیقت اینجا رو خونه خودم می‌دونم! و این احتمالات وجود داره که ت
سلام وقت بخیر دوستان
من دختری هستم ما بین ۲۲ تا ۲۶ که چند وقت پیش درگیر یه رابطه بودم و علاقه هم داشتیم اما بخاطر یه مسائلی پدرم رضایت نداد و خواستگار رو رد کرد. اون موقع که من تو فکر این آقا بودم همسایه ما از مامانم منو برای آشناشون سراغ گرفت که بعد از آشنایی بیان خواستگاری و من گفتم نمیخواد .
مادرم میگفت موقعیت خوبی داره، خانواده خوبین و دنبال دختر خوب میگردن و این حرف ها. مادرم به حرف من گفتن نه یکی دیگه دخترم رو میخواد بذار بیان ببینیم چی می
هیچوقت از واقعیت ها و علایقتان خجالت نکشیداگر فیلم هندی را دوست داریداگر کتونی را به پاشنه بلند ترجیح میدهیداگر عکس هایتان همیشه با روسری استاگر مهمانی هایتان با سلام و صلوات استاگر در خانه تان تفکرات اروپایی نیستاگر خانواده تان لاکچری نیستنداگر پدر و مادرتان معمولی انداگر نام برندهای معروف را از حفظ نیستیداگر مارک پوش نیستید.
ادامه مطلب
تو دستشویی پارک بودم که دیدم یکی داره در میزنه. بعد از 10 ثانیه گفت: سلام چطوری؟ منم خجالت زده گفتم: خوبم مرسی! گفت: چیکار می کنی؟ گفتم: آدم اینجا چیکار میکنه؟ دوباره گفت: می تونم الان بیام اونجا؟ عصبانی شدم گفتم: نه هنوز خودم کار دارم. یهو دیدم داره میگه: من بعدا بهت زنگ میزنم. الان یه دیونه ای تو دستشویی داره جواب سوالای منو میده.
نون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسینون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسیآدم مفلس را چو من وا‌میداره به رقاصیشب که می‌رم توی خونه، اکبری به به می‌کنهقاقا می‌خواد نونش می‌دم می‌خوره و اه اه می‌کنهمی‌گه تا کی سر بکنم چادر نماز کرباسی؟روغن سیری چار عباسی پنیر سیری سه عباسیآدم مفلس را چو من وامی‌داره به رقاصیفاطی میون گهواره گشنشه عرعر می‌زنهمادر بچه‌ها می‌ره گهواره را سر می‌زنهمی‌بینه فاطی مشغول سرسری است و دس دسیشیر چارکی چار عبا
از گندم پرسیدند عشقت کیه؟ 
از خجالت زرد شد! 
از گل پرسیدند عشقت کیه؟ 
از خجالت سرخ شد! 
از یخ پرسیدند عشقت کیه؟ 
از خجالت آب شد! 
از من پرسیدند عشقت کیه؟ 
با افتخار گفتم عشقم  "رفیقامن"
ســـلامــــتـــی هــــرچــــی
رفـــــــیـــــقــــه
❤cafeh.blog❤
این ساشا سبحانی به صورت پیشرفته بیمار حاد روانی هست.. به شدت افسردگی داره، معلومه به شدت سرش زدن یه دوره ای، نتونسته حل کنه اون مشکلات رو.. و الان داره میریزه بیرون. اینجور ادمها معمولا یکی یا هر دو والدینشون به شدت رفتار بیرونشون با درونشون متضاده و این بچه ها بابت این دوگانگی و عدم ثبات و عدم رعایت والدینشون روانی میشن. همیشه فکر میکردم فقط عسل طاهریان و شاپرک اون دختره کی بود؟ قجری؟ همون که روسری برداشت و الان کردنش مسئول کمپین زنان فلان؟ ف
سلام
من یه جوون مجرد هستم. مشکلم اینه که به شدت خجالتی ام. خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید. این خجالت هم وقتی در مقابل جنس مخالف قرار میگیرم چند برابر میشه. 
وقتی میریم مهمونی خونه فامیل، حتی خجالت میکشم تو روی دختران شون نگاه کنم، میخواستم بدونم این خجالت کشیدن خوبه یا بد؟، آیا تو آینده بهم ضربه نمیزنه؟، اگه بده چیکار کنم درست بشه؟
ادامه مطلب
من هر کاری که در جامعه معمول باشه رو بخوام انجام بدم خجالت میکشم. مثلا اگه توی ماشین مامانم باشم و آهنگ پاپ ایرانی پخش بشه وحشتناک خجالت زده میشم. مغزم سوزن سوزنی میشه. و صداشو تا ته کم میکنم. از کی خجالت میکشم؟ از خودم.
اگه بخوام طبق مد لباس بپوشم خجالت میکشم از خودم.
اگه بخوام غذای ناسالم بخورم خجالت میکشم.
اگه بخوام تحت تاثیر تبلیغات خرید کنم خجالت میکشم.
من از سلیقه ی موسیقی ام که از زمان جاهلیت برام جا مونده هم خجالت میکشم. از اینکه یه سری آ
ثقیف قرابه های شراب را از سرداب آورد و گوشه حیاط، کنار چاه فاضلاب گذاشت. دعبل کتاب را کنار گذاشت. از روی دیواره ی حوض برخاست و رفت درِ چاه را برداشت. پارچه های گِل اندود سر قرابه ها را کند و یکی یکی شرابشان را سرازیر چاه کرد. «چیزی را که خدا حرام کرده، به درد همین چاه می خورد.» ثقیف پرسید: «چرا می خواهی دیگر نمی خوری؟» «دیشب به دیدن زلفا رفتم. وقتی گفت از این کارم دلگیر است، خجالت کشیدم. بعد فهمیدم که از خدا و حجت او باید بیشتر خجالت بکشم.»
+ دعبل و
دیگه حیا رو گذاشتم کنار.
مستقیم و غیر مستقیم اشاره می کنم که میخوام زن بگیرم.
دیگه داره دیر میشه. 
شاید این ها به خودشون بیان.
عزیز میگه بگرد از اون گوشیت یکیو پیدا کن.
چه جوری میشه از این تو کسی رو پیدا کرد؟!
___________________________________________
آره.
مادربزرگ نمیدونه ولی خدا که میدونه.
اقرار می کنم که این راه رو رفتم.
آخرش هرچی باشه به یک ازدواج خوب ومنطقی منجر نمی شه.
وچیزی به جز دل شکستن تهش نیست.
خدایا منو ببخش...
یبار نشست رو سرم، منم کله‌مو محکم تکون دادم، پرت شد زیر میز و با التماس مامانو نگاه کرد، تو نگاهش بیا دَرَم بیار موج میزد
اون لحظه دلم براش کباب شد چون عمدا نبود کارم و سهوا بود
یبار تنها بودیم تو خونه، تلفنی با کسی دعوام شد و درِ اتاقمو کوبیدم به هم، از ترس رفت نشست رو تاجِ کابینت، همونجا که به شدت ازش میترسه!
یبار...
خیلی اذیتش کردم، طوری که بعدش براش گریه کردم! بردیمش دکتر، گفت کیو به عنوانِ همراه عاطفیش انتخاب کرده؟! هاج و واج همدیگه رو نگاه
ایکاش مامانم زنده بود و میدید که فرد مفیدی برای جامعه شدم.
خیلی زود رفت و خیلی دیر من گلیم خودمو از اب کشیدم بیرون.
خیلی خسته م دارم میترکم و پهن  رو تختم
کارم یه ویژگی خوب داره, تمرکز صد در صد میخواد برای همین چند ساعت ب هیچی فکر نمیکنم نه گذشته نه آینده 
کارم رو دوست دارم ولی حس میکنم داره روتین میشه و میخوام بازم بیشتر یاد بگیرم و پول دربیارم.
استاد راهنمام پیام داد , از خجالت اب شدم 
اخه به دوستام سپرده بود که بهش زنگ بزنم و من فرار کردم و بال
پرخوری کردم از صبح تاحالا! انقدری پرخوری کردم که نه تنها امروز دیگه نباید چیزی بخورم بلکه وعده های ناهار به بعد فردامم مجبورم حذف کنم!
به هر حال پیش میاد دیگه! هیوا قول داده خودش رو ببخشه و مصمم تر ادامه بده! البته تو هفته ی گذشته دو کیلو کم کردم ها:)
+ کلاس رقصم متاسفانه کامل کنسل شد چون تعداد کم بود! در این بازه از زندگیم دیگه حوصله حرص خوردن برای چنین موضوعاتی رو ندارم! خیلی آرام و خونسرد با مربیم کلاس بدنسازی برمیدارم از هفته بعد!
+ سیریسلی؟!
سلام 
راستش این چیزی که میخوام بگم شاید بهش بخندید یا ...، اما واقعا برام دغدغه شده و کلافه ام کرده... من یه دختر دم بختم با خانواده ای با آبرو و با شخصیت که واقعا تو  زندگیم آرامش دارم و کلا خانواده خوبی دارم الحمدلله... اما روم نمیشه خواستگار تو خونه راه بدم و یه جورایی خجالت میکشم ...
خونه مون نوسازه و داخلش خوبه اما بیرونش!، یعنی چطوری بگم..!؟، نمای بیرونش خوب نیست و هر چی به بابام میگم نماش رو درست کن اما...، تا حالا صد بار هم خواهر و برادرهام  به
۱. بهش میگم اینجوری نگام نکن، خجالت میکشم! میگه خجالت چرا؟! میگم خجالت نکشم یعنی؟ میگه نه! قبل از اینکه لبام تا بناگوشم کش بیاد میگه خجالت مال یکی دو بار اوله! :/ (ناهار نپخته بودم! :دی ) ۲. اینکه رامبد جوان ممنوع‌التصویر شده نشون میده آزادی تو این مملکت موج میزنه! ۳. میگفت اتفاقا کار درستی کردن! من خوشحال شدم ممنوع‌التصویرش کردن!! اون که میره بچه‌شو اون‌ور دنیا متولد میکنه و از قضا ضرری هم به هیشکی نمیزنه میشه آدم بده، اون‌وخ تویی که تا دیدی ته
یک زمانی منِ جوون تر از خجالت شخصیتی که بچگیم داشتم _که حالا میفهمم کاملا نرمال بوده و مختص سن و سالم اما منِ جوون تر دیگه اون منِ نوجوون رو درک نمیکرد و بابتش رفتارهای اون خجالت میکشید_ کلی از خاطرات منِ نوجوون رو نابود کرد کاملا ظالمانه.
حالا منِ جوون از کاری که منِ جوون تر کرده خیلی ناراحتم و حس میکنم یک قسمت از ما رو نابود کرد و منِ نوجوون گم شده توی ما.
حافظه ام داره کم میشه یا خاطرات دور میشن نمیدونم اما هرچی که هست دیگه خوب یادم نمیاد از ا
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم

واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم

به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین شیشهبه تو مدیونم که کشتی دلمو واسه
یارا دیروز حاضر نمی شد تنها از روی فواره های حوض آب و آتش رد شود. اصرار داشت که یکی همراهش برود، وگرنه بچه ها زیر دست و پایشان او را له می کنند. عمه می گفت اگر ترس از ملامت مردم نبود، همراهش می رفتم.
فکر کنید، چندبار این «مردم» و «ملامت» شان ما و دلخوشی هایمان را سرکوب کردند. زنیکه ی فلان، مرتیکه ی فلان. با آن قد و قواره. با این سن و سال. خجالت نمی کشد.

شده تا حالا خجالت نکشید از قد و قواره و سن و سال و هیکلتان و دست به کاری علی رغم خوشامدِ مردم بزنی
درس اخلاقی ‌ای که در آخر کتاب اسدلله به پسر میده رو دوست داشتم. ولی خب کتاب فوق‌العاده مثبت هیجده (!) بود. طنز و اصطلاحات قشنگش برای بیان کلمات خجالت‌آور رو دوست داشتم، ولی اغراقش در روابط به نظر من خیلی زیاد بود D: یعنی همه انگار فقط اسمی زن و شوهر بودن. در پشت پرده همه با هم بودن. ولی خب کتاب طنز بود و عمداً خواسته بود اغراق کنه. 
با اینکه زیاد بود ولی خیلی سریع خونده میشه جاذبه‌ی بالایی داره. 
خوندینش؟ نظر شما چیه؟ 
توی رختکن مشغول عوض کردن لباس بودیم که منشی باشگاه و یکی از بچه‌ها به شوخی مدام به هم می‌گفتند «خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» دختری که کنارم ایستاده بود و به تازگی دماغش را عمل کرده، و این موضوع باعث ناراحتی من است، گفت: «چی شده بچه‌ها؟! جریان چیه؟!!» منشی‌مان که اسمش الهه است گفت: «این داشت لباسش رو عوض می‌کرد، شرت و سوتین تنش بود. یه دختر اومد داخل رختکن بهش گفت خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» من گفتم: «باید صدامون می‌زدی همه میوم
سلاام قرار هست با پسر 28 ساله ای که شنیدم آسم داره ازدواج کنم . نمیدونم شدت آسم در چه حد است . نمیتونم ازش بپرسم نوع اسپری که استفاده میکنه چیه و یا اینکه شدت بیماری در چه حد هست . یعنی خجالت میکشم و حس میکنم ناراحت میشه.فقط گفت آسم داره و اسپری استفاده میکنه. نمیدونم این بیماری چطوریه؟
به غیر از این مورد پسر خوبیه و مشکلی نداره . به خاطر همین اگر شدت بیماری زیاد باشه ونمیدونم چطوری بهش بگم نه .میترسم دلش بشکنه
در ضمن توی حرفایی که میزدیم این مسئله
سلاام قرار هست با پسر 28 ساله ای که شنیدم آسم داره ازدواج کنم . نمیدونم شدت آسم در چه حد است . نمیتونم ازش بپرسم نوع اسپری که استفاده میکنه چیه و یا اینکه شدت بیماری در چه حد هست . یعنی خجالت میکشم و حس میکنم ناراحت میشه.فقط گفت آسم داره و اسپری استفاده میکنه. نمیدونم این بیماری چطوریه؟
به غیر از این مورد پسر خوبیه و مشکلی نداره . به خاطر همین اگر شدت بیماری زیاد باشه ونمیدونم چطوری بهش بگم نه .میترسم دلش بشکنه
در ضمن توی حرفایی که میزدیم این مسئله
نقطه.
سر خط
.
.
.
نقطه.
سر خط
.
.
.
نقطه؟ سر خط؟
«شاید گفتنی نیست و شاید باید گفته شود، شاید از گفتنش باید خجالت بکشم و شاید آنقدر مضحک است که از این که باید از گفتنش خجالت بکشم، خجالت می کشم.»
به نقطه ای رسیده ام که نمی دانم باید گذاشته شود و بروم سر خط یا چنان این پاراگراف لعنتی را ادامه دهم که از هجومِ حجمِ سنگینِ واژه هایش به سُتوه بیایم و یکباره خط بطلان بکشم روی همه ی پاراگراف های زندگی و آنی این چرک نویس را پاره کنم!
ادامه مطلب
چند وقتی هست مسجد محله مون رو دارن تعمیر میکنند.چند روز پیش ساعت 9 شب داشتم می رفتم آشغالا رو بندازم سر کوچه!!!یه سیدی هست سر کوچه میشه خیلی پاک و سادست... فکر کنم 70 سال داشته باشه.بدلیل تعمیر های مسجد نشسته بود روی بلوار خاکی سر کوچه نماز میخوند ولی به سمت قبله نه...
داشت به طرف غرب نماز میخوند...
وقتی که داشتم میرفتم آشغالارو بندازم خیلی خجالت کشیدم و نتونستم برم بگم...
برگشتنی دیدم نمازشرو تموم کرد...پا شد...ایستاد...
با خجالت،جلو رفتم...قبه رو بهش ن
متن آهنگ رضا صادقی به تو مدیونم


متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم

واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم

واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم

به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین ش
چند وقتی هست مسجد محله مون رو دارن تعمیر میکنند.چند روز پیش ساعت 9 شب داشتم می رفتم آشغالا رو بندازم سر کوچه!!!یه سیدی هست سر کوچه میشه خیلی پاک و سادست... فکر کنم 70 سال داشته باشه.بدلیل تعمیر های مسجد نشسته بود روی بلوار خاکی سر کوچه نماز میخوند ولی به سمت قبله نه...
داشت به طرف غرب نماز میخوند...
وقتی که داشتم میرفتم آشغالارو بندازم خیلی خجالت کشیدم و نتونستم برم بگم...
برگشتنی دیدم نمازشرو تموم کرد...پا شد...ایستاد...
با خجالت،جلو رفتم...قبه رو بهش ن
نه روز روزگارش مثل روزه
نه شبهاش رنگ و بوی ماه داره
حواس روزگارش پرت انگار
همیشه توی سینه اش آه داره
 
به روی دلخوشی ها چشم بسته
برا غصه دلی آگاه داره
به هر دشت و دمن خونده فراغی
به لب هاش غزلی جانکاه داره 
 
گمونم دل زلیخایی کشیده 
که دائم سر میون چاه داره
نگارش دیگه بی نام و نشونه
که یکسر حوس بیراه داره
 
به دنبالش جلو چشم رقیبون
سر جنگ با قشون شاه داره
دوچشمونش به راه قاصدک هاست
هوای دلبر دلخواه داره
 
 
+ این زن حامله ها هستن ویار میکنن؟ در همون حد دیشب هوس پیتزا کردم :| رفتیم خوردیم، داداشم مسموم شده از دیشب تا حالا گلاب به روتون. 
+ امروز تو تاکسی داشتم بستنی قیفی میخوردم. رسید تهش، اون قسمتا که خطری میشه و از زیرش می چکه :| ترسیدم گند بزنم به ماشینه، یه جوری خوردم چنان صدای بدی داد که اصن مردم از خنده :)))))) نمیدونم چرا خجالت نکشیدم فقط سرمو بردم زیر هرهرکرکر خندیدم :))) صداش اینجوری بود: "پُرت" :|||
+ امروز رفتم مدرسه. ذره ای دلم تنگ نشده که هیچ، قطره
متن آهنگ مگه واسه تو فرقی داره مهدی جهانیدلخوشی من توبودی که رفتی خواب میبینم هی به خونه برگشتیبد جا ولم کردی تو این همه سختی کی از حال من خبر دارهدنیا شده تیره انگار دیگه دیره تصمیم تو گرفتی که خبری نی دیگهخیلی وقته دلم از زندگی سیره کی از حال من خبر دارهکی از حال من خبر داره کی از حال من خبر داره مگه واسه تو فرقیم داره
ادامه مطلب
 برای از بین رفتن خجالتتون، اون هارو انجام بدید.
۱- پنجاه هزارتومان پول را به پول خردهای ۵۰۰ تومنی تبدیل کنید.
چگونه: با رفتن به مغازه های کفاشی، معاملات مسکن و...، این ۵۰ هزارتومان رو خرد کنید.
با این کار، نه شنیدنتون قوی می‌شه و اعتمادبه نفستون زیاد.
۲-یک متن تئاتر در اینترنت پیدا کنید و با دوستاتون، ۳۰ بار تمرینش کنید.
خیلی باحاله، مخصوصاً جای خانم‌ها و آقایون عوض شود.
مثلاً: در متن گفته: آقا بگه: عزیزم چرا اینجایی
به جای آقا، یه خانم با لحن ی
 خجالت نکش فیلمی به کارگردانی رضا مقصودی، نویسندگی رضا مقصودی و افرا جورابلو و تهیه‌کنندگی سید امیر پروین حسینی محصول سال 1396 است.
یک کمدی روستایی است و بهترین نمونه برای اینکه فضای فیلم دستتان بیاید، «زاپاس»  است که اتفاقاً در گیشه هم بسیار موفق بود
اما ورای این سادگی و بی‌ادعایی، طنزی جالب و شیرین جریان دارد که به‌موازات تاریخ ایران در طی بیست سال گذشته پیش می‌رود.
ادامه مطلب
بعد پست کردن متن قبلی صفحه وبلاگ رو باز کردم و شروع کردم خوندن. اول از همه درباره من رو خوندم. 
جالبه نه؟
اینکه ادم تو یه بازه زمانی تمرکز زندگیش و ادمای مهم زندگیش یه سری افرادن ولی کی از چند سال بعدش خبر داره؟
چقدر میتونه همه چی عوض شه؟
از ازاده و میثم نوشته بودم. نوشته بودم که باارزش ترین ادمای زندگیمن. :))
الان ولی هر کدوممون کجاییم؟
ازاده و نمیدیدم اصلا. ازش خبر هم نداشتم. نمیخواستم قبول کنم دوستیمون واسش تموم شده چون واسه من تموم شده نبود ح
کی تنهاس الان..خیلی ها دورمن اما همیشه ی چیزی کمه
خدا جون نکنه تو ازم دلگیری ک قلبم تند میزنه گاهی اوقات
کی دلش برام تنگ شده
کی دوسم داره
بنظرتون کی میریم سر خونه زندگیمون
دارم سرد میشم کم کم
ولی بین خودمون باشه..هیسسسس..!
هر دفعه میاد پیشم و خودمو و ذهنمو میسازم ک دوسش دارم باز میره تنها میشم
مال اونم ولی تنهام
بخاطر من داره تلاش میکنه میدونم..آره همش بخاطر منه میدونم..خیلی دوسم داره میدونم
بنظرتون کی دوباره میاد
دعا کنین کنکور قبول شم
دلم برا د
من خودم یه جوون 31 ساله هستم که بنا به شرایط زمان و مکانی که در اون متولد شدم و رشد کردم از زندگی چیزی نفهمیدم، ولی دوست دارم اگه یه روزی قسمتم شد و تونستم زن بگیرم و خدا بهمون یه پسر داد اینطور تربیتش کنم، یعنی میخوام چیزهایی که هیچ کس بهم یاد نداد رو بهش یاد بدم؛
اول بهش یاد میدم که انسانیت رو سرلوحه کارهاش قرار بده و همیشه بدونه که خدایی هست که همیشه داره نگاهش میکنه، چطور جلوی والدینش خجالت میکشه یه کارایی رو بکنه باید یاد بگیره که از خدا ه
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و ونوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس
شروع 
امروز رو در حالی شروع کردم که با دیدن پیام تبریک هشت تا از دوستام و یکی از معلم‌های قدیمی‌ام لبخند زدم و خوشحال شدم و ذوق کردم و البته کمی هم خجالت کشیدم. اینکه یکی زادروز ابن سینا رو به "من" تبریک بگه، برام افتخارآفرین و غرورآمیز بود اما خب دلهره‌آور هم بود و کلی خجالت کشیدم.
روزهایی که امتحان داریم با دلهره شروع میشن، روز امتحان‌های عملی برای من، با دلهره‌ی بیشتر. در واقع آمیزه‌ای از دلهره و بی‌خوابی و خستگی و سردرد. شروع روزم با چا
تمام مادی های اصفهان پر از آب شده. این بارندگی ها علی رغم تمام خرابی هایی که برای دیگران داشت برای ما برکت و پرآبی داشت. چندسال پیش که مادی ها پرآب بود تمام بچه ها شنا میکردند. اما امروز، بعد از سالها که آب اومده انگار بچه ها عوض شدند، یا اون قدیمی ها بزرگ شدند و دیگه خجالت میکشن لخت بشن و بپرن تو آب شنا کنن!
این آب مادی خیلی خوبه!
زمین آقاجون که تو پست های قبل توضیح داده بودم توسط دو نفر غصب شده. زمین ها قباله ای هست و هرکس رسیده متر گذاشته پای زم
دختر یکی از دهقانان برای اقرار به گناه و طلب آمرزش نزد کشیش رفت و با ترس و لرز گفت: گناه بزرگی کرده‌ام و از گفتن آن خجالت میکشم. کشیش گفت: خداوند بخشنده است و هیچ خجالت نکش، بگو ببینم چه گناهی کرده‌ای؟
دختر گفت: یک سبد سیب دزدیده‌ام. کشیش گفت این‌که گناه بزرگی نیست! به اندازه تعداد سیب‌ها استغفار کن و توبه کن تا گناهت آمرزیده شود. دختر گفت: اما یک سبد سیب را از باغ کشیش دزدیده‌ام. کشیش تکانی خورد و گفت: پس گناهت به این راحتی ها بخشوده نمیشود! ب
١. بابا گفت اگه کنکور قبول نشدی، برو خواننده شو. :|
در خلوت، هم نوا با همایون و سیاوش، داشتم «چرا رفتی؟» رو می‌خوندم که شنید. این تنها آهنگی هست که میتونم باهاش خوب بخونم، با وجود این صدای جیغِ بد. :)
٢. با اعتماد به نفسِ کامل، آزمونِ جامع سنجشِ پایه رو ثبت نام کردم در حالی که حجم مطالب خونده شده ام بسیار تاسف باره. تصمیمی که الان گرفتم اینه که کارنامه ام رو اینجا به نمایش بذارم. هدفم از نوشتن جمله پیش اینه که حداقل از شما خجالت بکشم و با سرعت بیش
من یه دوست مجازی داشتم یه زمانی باهم خیلی حرف می‌زدیم و خیلی دوستش داشتم اما از یه جایی به بعد کمرنگ شد دوستیمون و هرازگاهی میاد تو گروه حرف میزنه و میره یهو. چند وقتیه از بلاکی درآورده مارو (چند نفرمونو بلاک کرده بود سر یه موضوعی) دلم میخواد بهش پیام بدم اما نمیشه حس میکنم شاید دلش نخواد حرف بزنه باهامون. (یه زمانی در حد کراش زدن دوسش داشتم اینقدررر زیاد بعد فهمیدم یکی دیگه رو دوست داره بیخیال شدم و دوباره کراشای تو سریالا و فیلمامو در آغوش گ
یه  پرنده دوست دارهآسمون  آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
 یه  پرنده دوست دارهخوب و مهربون  باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون  باشه
یه  پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
 یه  پرنده دوست دارهرو  زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه  پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
معجون هفتگی☕☕☕☕ساعت ۳ به وقت کافه روزگارطبق معمول من جایی زهره شیک و معجون ازین تیپ‌نوشیدنیاطبق معمول یه عالم کاغذ خودکار رو میز کافی شاپاینبار میخواستم جبران کنمهفته ی پیش فقط زهره خلاصه گفته بودخوشبختانه با حذف کردن چند تا از حاشیه های بیهوده ی زندگیم ک فقط ذهنمو شلوغ میکرد برنامه هام منسجم تر شده بودمن و زهره دوست اینستاگرامیم‌ک اشتاییم باهاش از اتفاق های نااااب زندگیم بود هر هفته میریم و با هم از مهندسی انگیزش حرف میزنیم اون بهرا
خجالت نکش
خجالت نکش
کارگردان: رضا مقصودی
 تهیه کننده: سید امیر پروین حسینی

داستان فیلم

داستان زندگی زن و شوهری با بازی احمد مهرانفر و شبنم مقدمی  را روایت می‌کند که با داشتن عروس، داماد و نوه، در سن میانسالی بچه‌دار می‌شوند. این اتفاق آن هم در روستایی کوچک که هیچ چیز از دید اهالی پنهان نمی‌ماند، زن و شوهر را دچار اتفاقاتی کمیک و بامزه می‌کند. اتفاقاتی که در نهایت باعث جدال این دو با یکدیگر می‌شود و...

1) دانلود با کیفیت 480
2) دانلود با کیفیت
روزی باران شدیدی می بارید. ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت. چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را ب
روزی باران شدیدی می بارید.ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی!کجا با این عجله؟
همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.
چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را با
نوشتن درباره ی این ها خیلی... احمقانه است. اما من می گویم. از تمام احساساتم می نویسم. از تمام آن 30 دقیقه های روزانه که نفسم می گیرد اما ادامه می دهم. از تمام آن کارهایی که باید روزانه انجام دهم تا ترسم بریزد. باید بگویم. باید بنویسم و این بار را از روی دوشم بردارم. باید بنویسم و خجالت درباره ی این موضوع را تمام کنم. باید با بیماریم دوست باشم. اگر دوستش داشته باشم او هم دمش را می گذارد روی کولش و می رود سراغ یکی دیگر تا قوی بودن را به او هم یاد بدهد. مر
دارم میترسم ... 
داره میترسونتم ... این زندگی ... ادماش ... رابطه هاش .. عشق و نفرتاش ... 
این بی اعتمادیاش داره میترسونتم ... 
سرد شدنایه یهوییش داره میترسونتم
دل بستنا و دل کندناش ... نادیده گرفتنا و نادیده گرفته شدناش داره میترسونتم 
دارم میترسم ...
میترسمو ...
هییییییییس یادت نره تو حق اعتراض نداری
اساسا آدمیم که در مواقع بیخود خجالتیم !! مواقعی که باید به دوستم که دلم تنگ شده براش پیام بدم یا وقتی با غریبه ای باید تلفنی حرف بزنم یا مثلا وقتی استاد ادبیات می‌پرسه فلان کتاب رو خوندین یا نه یا وقتی استاد ریاضی داوطلب میخواد برای حل تمرین ها و خیلی جاهای دیگه خجالت میکشم :/ دارم رو‌خودم کار میکنم و با گام های مورچه ای میرم جلو ایشالا که درست میشم -_-
چقدر تند تند پست میزارم نه؟ شبا که دیگه رسما بیکارتر از روزامم کلی حرف یادم میاد  
پست قبلی به
لوکیشن:درمانگاه زنان
دختربچه ای ظاهرا 12_13ساله وارد میشه و پشت سرش مردی ظاهرا 30ساله...
_دکتر گفت بفرمایید?
+مرد با حالت خجالت زده گفت ایشون رو آوردیم برای معاینه.(تمام دیالوگ های مرد رو با تصور چهره ای که نیش هاش تا بناگوش بازه و میخنده و مثلا از خودش خجالت میکشه بخونید).
_چند سالتونه?
+خودم 29 و این 15...
_این بنده خدا که تا چشم باز کرده تو عقدش بستی،دیگه وقت داشته بخواد کاری انجام بده?!!!!!
+والا خانم دکتر حالا معاینه که ضرری نداره.من خودم دانشجو بودم د
پشت درب خانه ات بر خاک، صورت می کشمتا که تحویلم بگیری، از تو منت می کشمبندگان مخلصت آماده ی مهمانی اندآن قدر خالی است دستانم، خجالت می کشمغفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناههر چه خواری می کشم از دست غفلت می کشمکور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علی استهرچه هم باشم مگر دست از ولایت می کشم؟!با ولای مرتضی آقای این عالم شدمبی علی یک لحظه هم باشم، حقارت می کشمدور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجفیاد انگور ضریحش، آهِ حسرت می کشمتا که چشمم تر شود یاد لب خ
یکی بود یکی نبود
همه ی ما توی دنیاهای کوچیک خودمون زندانی هستیم
هرکدوممون تو یه گوشه هایی از دنیامون با دنیای بعضی ها شریکیم
اما تنها کسی که تو دنیای هممون هست خداست
دنیای هر کدوممون رنگ جداگونه ای داره
رنگ دنیای من با دنیای تو فرق داره
اما یه رنگی تو پس زمینه ی همه ی دنیا ها هست و اون هم رنگ خداست
هر کسی می تونه پاک کن دست بگیره و رنگ های دنیای رو پاک کنه تا بهترین رنگ جهان تو دنیای به شهود برسه و یا اینکه با مداد مشکی خط بکشه رو تمام رنگ های خد
من خجالتی ام .
این جمله ، آنقدر ها هم که آسان میخوانید و رد می شوید ، آسان و راحت نیست . مثل خوره می افتد به جان زندگی تان و نمی گذارد پله های ترقی را آرام و راحت طی کنید . چیزی است که در دهانتان ، در چشم هایتان و در ذهنتان می چرخد و نمیگذارد درست حرف بزنید ، اثرگذار نگاه کنید و مقتدرانه فکر کنید . خجالت همان حس عجیبی است که می نشیند روی بزاق دانی دهانتان ( یا هر نام علمی دیگری که دارد ! ) و کاری میکند حس کنید دهانتان از خشکی در حال مردن است ! 
خجالت ،
من خجالتی ام .
این جمله ، آنقدر ها هم که آسان میخوانید و رد می شوید ، آسان و راحت نیست . مثل خوره می افتد به جان زندگی تان و نمی گذارد پله های ترقی را آرام و راحت طی کنید . چیزی است که در دهانتان ، در چشم هایتان و در ذهنتان می چرخد و نمیگذارد درست حرف بزنید ، اثرگذار نگاه کنید و مقتدرانه فکر کنید . خجالت همان حس عجیبی است که می نشیند روی بزاق دانی دهانتان ( یا هر نام علمی دیگری که دارد ! ) و کاری میکند حس کنید دهانتان از خشکی در حال مردن است ! 
خجالت ،
کی تنهاس الان..خیلی ها دورمن اما همیشه ی چیزی کمه
خدا جون نکنه تو ازم دلگیری ک قلبم تند میزنه گاهی اوقات
بنظرتون کی میریم سر خونه زندگیمون
هر دفعه میاد پیشم و خودمو و ذهنمو میسازم ک دوسش دارم باز میره تنها میشم
مال اونم ولی تنهام
بخاطر من داره تلاش میکنه میدونم..آره همش بخاطر منه میدونم..خیلی دوسم داره میدونم
بنظرتون کی دوباره میاد
دعا کنین کنکور قبول شم
دلم برا داداشم تنگ شده..داداش واقعیم نیس ولی دوسش دارم
آزمونم افتضاح شد داداش گفت درصداتو
《تو که یه پات لب گوره دیگه چرا؟!
خجالت داره بخدا !》
به پیرزنی داشت میگفت که موهاش بیرون بود.
گفتم اینجا رو اشتباه اومدی رفیق!
این بنده خدا کل روسریشو هم از سرش برداره حق عتابشو نداری!!
در واقع یه معذرت خواهی بزرگ بهش بدهکاری!
تعجب کرد.
حجاب فلسفه داره حجاب برا عفافه برا سلامتی روان جامعه ست برا سود رسانیه و این اون وقتیه که خانم جوون باشه
پیر فرتوتی که دیدن نداره حجابم نداره
بله اون که میگن از توی پیر دیگه بعیده اینجا نیست... اخلاقیات و گذشت و سن
من همیشه از بزرگ‌شدن وحشت داشتم و دوست نداشتم بزرگ شوم. فکر می‌کردم دنیای آدم‌بزرگ‌ها جای قشنگی نیست، الان مطمئن شدم، اما این روزها حس می‌کنم خیلی شبیه آن‌ها شدم و این ترسناک است. از پست دیروز فهمیدم
آدم‌بزرگ‌ها خیلی عجول‌اند و دوست دارند زود همه چیز خوب شود، هر اتفاقی بیفتد فوری احساسات زیادی نشان می‌دهند و نتیجه‌گیری می‌کنند. دیروز از دست آدم عزیزی ناراحت شده بودم و بعد خطر از دست دادن کار را تجربه کردم و توی خیابان دعوایم شد. فکر ک
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام به‌گایی‌ها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر می‌بینم. بوهای خوش به جای لذت‌بخش بودن بینی‌ام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.
فیلم رحمان 1400 درواقع محصول منوچهرهادی نیست محصول برخورد سیب‌زمینی‌وار ماست. یک گناه در سه جا، سه عقاب متفاوت داره.
کسی که در خانه گناه می‌کنه ضررش به خودش می‌رسه. 
کسی که در جامعه و خیابان گناه می‌کنه گناهش بیشتره. چون بقیه می‌بینند قبح گناه ریخته می‌شه  یا ممکنه تکرار کنند. 
 کسی که در جامعه  گناه می‌کنه و به گناهش افتخار می‌کنه عقابش خیلی خیلی بیشتره. چون داره الگوسازی گناه می‌کنه. منکر رو داره معروف جلوه می‌ده.
گناه یک آدم عادی در ج
تلویزیون یه کلیپ تبلیغاتی پخش کرد که روند ساخت ایران مال را با صحنه‌های دفاع مقدس و رزمندگان موازی مونتاژ کرده بود و می‌خواست القا کند که این پروژه ادامه‌ی دفاع مقدس و آرمان‌های انقلابه. پارادوکس جالبیه اون یکی رفت که فرهنگ غربی نیاد، این یکی از مصادیق بارز نفوذ فرهنگ مصرفگرا است.من توقع دارم که این کلیپ موهن و سوء استفاده‌گر دیگه پخش نشه، امیدوارم مسئولان تلویزیون خجالت بکشند و نظام هم به این جمعبندی برسه که تا صدا و سیما انقلاب را از ب
نمی‌دونم اصلاً با چه رویی می‌گین «همون بهتر که کشتنش.»! خجالت نمی‌کشی تو؟ احمق بی‌خاصیت؟ آره، می‌خوام غر بزنم. به تو هم هیچ ربطی نداره. فقط یه سردار رو از دست ندادیم، فقط یک سپهبد رو از دست ندادیم؛ یک آرمان رو از دادیم. ولی چیزی که تو و اون اِمریکاجونت نمی‌دونین اینه که آرمان سردار، مثل ققنوسه، هربار دوباره قیام می‌کنه و می‌خروشه.و جناب آقای دونالد زِرامپ! این رو بدون که حمله موشکی امروز انجام انتقام سپهبد عزیزمون نبود، بلکه تازه شروعش ب
زندگی همیشه یه چیز عجیب داره برای رو شدن. داره که همین چندشب، شب تولدم ساعت دوازدهش از خوشحالی نمی‌دونستم چیکار کنم و ساعت سه و نیم صبحش از گریه و ناراحتی خوابم نمی‌برد. داره که وقتی امروز صبح تویِ اوجِ عصبانیت یه جمله‌‌ای که نبایدو سرِ یه نفر که دوسش داشتم فریاد زدم، تو کمتر از دو ساعت همون جمله و همونجوری از دهنِ یکی دیگه برگشت بهم. داره که من لحظه‌ی اول خشکم زد. داره که این حجم از نبودن انبار شده تویِ تمامِ وجودم. نبودنِ بقیه و نبودنِ خود
وقتی از خواب بیدار شدم تموم بدنم می لرزید. استرس داشتم و بدنم خشک شده بود. باورم نمی شد این خواب از کجا سروکله ش پیدا شده بود من اصلن به اون آدما فکر نکرده بودم. خواب دیدم آدمایی که تو گذشته بدم وجود داشتن توی خونه م جمع شدن و یهو همه ی آدما میریزن توی خونم و وقتی اونا رو می بینن، گذشته من رو می فهمن، آبروم میره :| توی خواب از شدت شرم و خجالت و نگرانی بیهوش شدم و وقتی چشمامو باز کردم توی اتاقم بودم....
احساس می کنم تمام اتفاقات الان یعنی علافی ها و ان
دانلود اهنگ دور هم بودن چه حالی داره / ریمیکس شاد
دور ♪ هم … بودن چه حالی داره … !! ♪♪دوتا ♪ چشمات … عجب جادویی داره … !! ♪♪دلم ♪ امشب حال … خوبیو داره … !! ♪♪مگه ♪ دنیا … بهتر ما آخه داره … !! ♪♪توی♪ این … دورهمیا دلم با توئه … !! ♪♪با ♪ دلم راه بیای … من دلم میدوئه … !! ♪♪اگه ♪ این … خوابه نذاری که بیدار بشم … !! ♪♪کم ♪ کم ممکنه … از عشق تو بیمار بشم … !! ♪♪تو ♪ بخوای حاظرم … حتی واسه تو یار بشم … !! ♪♪امشب ♪ شب … مهتابه چشا بی خوابه …
پراید ما یه آپشن داره که پورشه هم نداره! اونم اینه که یه دکمه داره که وقتی نگهش میداری آنتنش از کنار در راننده میاد بالا، اون وقت فرکانس های باند FM رو با کیفیت میتونی گوش کنی.
یه آپشن غیر ضروری هم داره که کولرش باشه! بعد تصادفی که داشتم (البته به من زدن!) برای صافکاری گاز کولر رو خالی کردن. سال بعدش حوصلم نشد برم پرش کنم، سال بعدترش رفتم گفت یه چیزیش مشکل داره باید فردا بیای اوسا فلانی بیاد سرویسش کنه که بازم پشت گوش انداختم، و امسال نور علی کل ن
سلام به شما پریناز خانوم ، خواهر عزیز و دوست داشتنی 
( همچنین سلام به هر کسی که متن منو میخونه و جوابی براش داره)
اول میخوام از شما خواهر گلم عذرخواهی داشته باشم بخاطر سوالات بی پرده ای که میپرسم ، اول حالت خجالت داشتم و تردید که بپرسم یا خیر ولی دیدم اینکه به شناخت از بدن زن برسم و اینکه یاد بگیرم که چطور باید با بدن خانومم رفتار کنم خیلی مهم تر از خجالت کشیدن هست و با ارزش تره و دلیل اینکه اول از شما خواستم که لطف بکنین و جواب بدین این بود که با
 
می روم که بروم آموزش ببینم تکلیف این دو واحد عمومی این ترم چه می شود! حقوق سیاسی و اجتماعی در اسلام با یک استاد خوب که روز های سه شنبه اش لغو شده و باید بروم ببینم می شود روز های یکشنبه بروم سر کلاس یا نه! ... برچسب این نیم سال را هم هنوز نزدم روی کارتم. اگر این دو واحد حذف شود، دوازده واحدی میشوم و این ترم هم حذف می شود! مثل حرکت سقل جِیشی ای که ترم پیش زدم! امتحان درس های اختصاصی ام را شرکت نکردم و بخاطرش راهیان نور را از دست دادم و تنبیه شدم و سر ا
یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!بستگی داره توپ توى دست کی باشه!یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!بستگی داره عصا توى دست کی باشه!دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!بستگى داره روزى شما دست کى باشه!همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!پس ، دلواپسی هایت ،
 
یکی از لذت‌های زندگی من پوشیدن لباس سفیده. 
و از بین تعریفات بعضاً عجیبی که در مورد خودم می‌پسندم و می‌پذیرم، یکی‌ش اینه که: چقدر سفید بهت میاد!
که حتی وقتی کسی می‌گه یه تی‌شرت بده من بپوشم و من بهش پنج‌تا انتخاب می‌دم، با تعجب می‌گه اینا که همه‌شون سفیده! و من با یه کم خجالت می‌بینم که دوتای باقی‌مونده و حتی اینی که پوشیدم و اونی که تو سبد هست هم سفیده!
حس خوبی بود که وقتی از همطا پرسیدم من چه رنگی‌ام، گفت: «شاید الان یه کم نارنجی باشی
اخه اینکه جلبک قرمز فیکوبیلین داره یا کربوهیدرات ذخیره ای فلوریدین داره یا حتی دیواره گالاکتان سولفاته و ترکیبات موسیلاژی داره و اینکه cyanidium به سنگ می چسبه به هیچ دردی نمی خوره و در میتونم بگم اگه اشتباه گفتم خونم مباحتون که در هیچ یک از لحضات زندگیم اینا به درد نمی خوره 
اینجا داره برف می باره؛ از اون برف های رویایی و انیمیشنی :)انگار کن فرشته ها اون بالا داشتن با بالشتا بازی می کردن و رو سر و تن همدیگه می کوبوندن و حالا ترکیده و داره رو سرمون پَـــر می باره ^_^
پــَر...پـــَــــر... پــَــــــــــــــــــر می باره... :)
+ محض تصور دونه های خیلی درشت برف.
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هفتاد_و_یکم
.
یه نیم نگاهی به من کرد
- داداش هادی این چادر رو خیلی دوست داره من هم این چادر رو سر شما بیشتر...
بقیه ی جمله اش رو خورد
شنیدن این جمله آب رو آتش بود واسه من
یه لبخند و تشکر تحویلش دادم اما از خجالت نتونستم بمونم چادر رو برداشتم و سمت اتاق دویدم و در رو بستم و پشت در تکیه دادم
از صدای نفس هام فاطمه ترسید
- چی شده؟
حالت خوبه؟
کجا بودی؟
ادامه مطلب
دو روز پیش بود که خواستم برم بازار. تو شهرک ما از این مینی مینی بوس ها زیاد هست (اونها که کمی از ون بزرگتر هستن و بهشون میگن کارسان). صندلی آخر جای چهار نفر داره. دیدم دو تا دختر خانم بسیار محجبه نشستن و یک آقایی با ریش و سبیل و انگشتر عقیق به دست و... (پسر بود زیر سی سال).
دخترها هم شاید بیست ساله یا یک ذره بیشتر سن داشتن. ابتدا متوجه نبودم ولی بعد دیدم این آقاهه و دختر خانمه هی همو میمالن و دست میکنن تو پای همدیگه. خانمه چیز آقاهه رو میگرفت و آقاهه چ
این روزا همش ملعون میاد جلوی چشمام!نمی دونم چرا!
و البته بازم این روزا 1001 دلیل دارم که به آدم های دور و برم حسودی کنم!اگه ملعون بود واین چیزارو میدید ثانیه ای درنگ نمی کرد و خودشو می کشید بالا.ولی دریغغغغغغغغغغغغ که اون همه باهاش بودم و این خصلت های عالیش رو فرا نگرفتم!!!
ناهید خانم تبریز قبول شده ولی نم یدونیم چی!
مهسا ت داره دکترا می خونه همون خراب شده مشهور!
رضاز داره دکترا می خونه دقیقا جایی که من الان باید باشم!
فیروز هر روز منو می بینه و عین
1)امروز توی اینستا یه کلیپ دردناک دیدم که هنوزم با یاداوریش اشکم میریزه و قلبم فشرده میشه.یه بچه ی کار که تو سطل زباله رو میگشت و یه مریضه روانی میندازتش داخل سطل و بعدم صدای خنده هاشون چنگ به قلب ادم میزنه... با نوشتنش اشکام خود ب خود و بی وقفه داره میریزه 
نمیدونم چن نفرتون دیدینش اما به شکل عجیبی دیوونه میکنه ادمو نگاه های معصوم و متعجب اون بچه ...
واقعا چی میشه ک یه نفر به اینجا میرسه ک زورش به یه بچه برسه؟
بابام حرف خوبی میزد میگف وای به یتیمی
نوشتن سخته، چون نمیدونم چی بنویسم. از کجا بنویسم و چی بگم. دشواره. شاید شروع کنم ساعت‌ها بنویسم اما شروعش سخت شده. مثل خجالت‌هایی که تو دیدارهای اولیه دارم بعضا.
حس کردم الان باید بنویسم
یهو حس نوشتن اومد
حول یه مفهوم خیلی عجیب
بغل کردن، من تجربه بغل‌کردن دخترا رو نداشتم. کلا کسایی که قبلا بغل کردم به جز مردا یا دختر کوچولو بوده که خوب نمیشه کامل بغلشون کرد یا زنای فامیل و مامانم بودن.
تنها دختر یا زن جوانی که بغل کردم mate هستش. کامل میدونم آغو
احساس کردم که باید بیشتر صحبت کنم اینجا، چون نیاز دارم بهش.
الان که شما من رو دارید، بنده حوله پیچ در مقابل لپ تاب عزیزم نشستم در حالیکه قبلش ورزش کردم و بعدش رفتم دوش گرفتم که شگفتا! از دو جهت: 1-من ورزش کردم. 2- من دوش گرفتم.
من کسی بودم که همیشه غر به جون این و اون و انها و ایشان میزدم که چرا من لاغر نمیشم؟ چرا من شکم دارم؟ چرا دنیا اینقدر بی انصافه با هیکل من؟ و یه جا فهمیدم که بهتره خفه شم و یه کاری کنم و الان من خفه شدم و دارم یه کاری میکنم. متوجه
نمیدونم چرا به نظرم قلیون کشیدن یجوریه؟ یه خورده چیپ نیست؟ من راستش یک بار کشیدم برای امتحان واقعا هیچ چیز خاصی توش نمیبینم. چرا فکر میکنم کار احمقانه ایه ادم انجام بده. چرا در مورد سیگار این حسو ندارم. خب سیگارم کشیدم راستش شاید سالی چند بار خیلی محدود حالا یه دوستی باشه بکشم همچین حسی بهش ندارم. البته دوست ندارم جای شلوغ باشه. چرا یجور حس خجالت انگار ادم داره؟ انگار یجوری میشه. این حس در مورد قلیون نیست. قلیون به نظرم خیلی ضایست. ولی سیگار خب
همیشه از سال های بعد ازدواجم خجالت میکشم. نمیدونم این چه حس لعنتیه که من دارم، این حس حتی منو از عروسی گرفتن و رفتن سر خونه و زندگیم نگران میکنه. من نامزد دارم. حس اینکه بعد ازدواج همه ش منو در همه حال میبینه، مثلا وقت هایی که از خواب بیدار میشم یا وقت هایی که گلاب به روتون از دستشویی بیرون اومدم یا میخوام برم دستشویی یا دیگه مثل وقت هایی که بیرون همو میدیدیم در بهترین حالت نباشم منو توی فکر خودم خجالت زده میکنه.
البته اعتماد به نفسم خوبه و مشک
خجالتی بودن بیش از حد یک احساس بسیار شایع و عجیب در بین انسان هاست. بعضی از افراد آنقدر خجالتی هستند که حتی نمیتوانند به طور مستقیم در چشم های دیگران نگاه کنند. اندکی خجالتی بودن بد نیست, اما هرگز نباید اجازه دهیم این مسئله وضعیت روحی و دیدگاهی که نسبت به افراد و چیزهای مختلف داریم را تغییر دهد. خجالت بیش از حد مانع از برقراری روابط اجتماعی مناسب و رسیدن به اهداف مهم در زندگی میشود. خجالت بیش از حد هم شما و هم دیگران را آزار میدهد. افراد خجالتی
حس الانم  شبیه آخرین دکتر فعال روی زمینه . دکترای دیگه ام هستن که اتفاقا خیلی هم ماهر ترن ، اما کرونا واسشون اهمیتی نداره و تو قرنطینه ی خونگی به سر می‌برن . دکتر خودش مریضه اما داره از آخرین مریضای کرونایی مواظبت می‌کنه . دلخوشیش اون لحظه ایه که مریض هاش سالم و سلامت ازش تشکر مس‌کنن و می‌رن . تا اینکه آخرین مریض مرخص میشه ، خودش می‌مونه و خودش . یه چند دقیقه بعد آخرین زانو می‌زنه و حالش بد می‌شه . و در حالی که داره داره نفس نفش می‌زنه و هنوز
چند شب پیش دریکی از تالارهای دولت آباد دعوت به عروسی بودیم . خیال کردم مثل قبل است که همه مثل آدم دور مجلس می نشتنند و فوقش یک موسیقی سنتی میگذارند . ولی تا به جلسه رفتم تعجب کردم . موسیقی و ارکستر بسیار زننده وصدای بلننننند، با یک مشت آدم نفهم رقاص ، در تالاری که صدتا مجوز از ادارات  ما داره .. متاسفانه آدم هایی در جلسه دیدم که نمازشون ترک نمیشه !!!.. خجالت نمی کشید؟ .شرم ندارید از امام زمان (عج) ؟ یعنی شما مسلمانید و شیعه . شما باید بشینید تو این مر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها